درد و نفرین
آدم هیچجا نباید آرامش داشته باشد. نشستهای داری ویس گوش میدهی و درس میخوانی. یک لحظه حس میکنی خسته ای. همینطور که هدفون را از گوشَت درمیآوری و موهایت را تکان میدهی و به بدنت کش و قوس میدهی. صدای آهنگ نفر دیگری را میشنوی که .. درد و نفرین بر سفر باد ..! تک تک سلول های خاکستری مغزت را به کار میگیری تا به زوایای اسپیلنتی که قرار است بسازی توجه کنی، نه به چیزی که خواننده میخواند . صدای ویس را بلندتر میکنی و زود هدفون را روی گوشت جا میدهی. قلبت را حس میکنی که انگار در سینه فشرده میشود. درد و نفرین بر سفر باد .. سرت را بیشتر لابه لای برگهایت فرو می کنی. خواص موادی که قرار است با آن اسپیلنت را بسازی چه ویژگیای دارد؟ بعد ادامه میدهی.. ادامه می دهی. موفق شدهای. حالا دیگر صدای آهنگ را نمیشنوی، اما زیر لب زمزمه میکنی درد و نفرین بر سفر باد. باید راهحلی داشته باشی و بلاخره وبلاگ. مینویسی و دورش میاندازی تا به آن فکر نکنی. به آن فکر نمیکنی. فکر نمیکنی. فکر نمیکنی.
- ۹۴/۱۲/۰۹